طراحی وب سایت اضطراب ازدواج و نقش معشوقی! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عزّتی والاتر از دانش نیست . [امام علی علیه السلام]

اضطراب ازدواج و نقش معشوقی!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/3/14 10:1 صبح

 

چند نکته:


1. درباره‌ی تغییر کردن تدریجی بازیگر نقش معشوقی و عاشقی پژوهشی میدانی هم صورت گرفته و من اولین بار با مطالعه‌ی این پژوهش بود که متوجه این نکته شدم.[1]


2. نیاز به توضیح نیست که عرض بنده این نیست که این وضعیت مطلوب است بلکه توصیف واقعیتی است که تا حدودی تاثرآور هم هست.


3. اما این تغییر نقش چرا اتفاق افتاده؟ در پاسخ باید گفت این کوشش دخترانه برای به گسترش نقش عاملیت دختران در عشق نه خواسته‌ی طبیعی آنها و نه مطلوب آرمانی آنهاست، آنها مجبور شده‌اند. تعجب می‌کنی؟ عرض می‌کنم. پیش از آن یاد این حکایتی افتادم:


از کسی می‌پرسند اگر تو دریا یه کوسه بهت حمله کرد چی کار می‌کنی؟ طرف یه کم فکر می‌کنه می‌گه خب می‌رم بالای درخت. می‌گن آخه تو دریا درخت هست که تو بری بالا. می‌گه: مجبورم می‌فهمی؟ مجبورم.

سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم مطلب را خلاصه کنم در حقیقت چند تا کد عرض می‌کنم و بقیه‌اش با خودت.


در گذشته دخترها در خانه می‌ماندند تا کسی یا کسانی (خانواده‌ی طرف) او را بپسندد یا بپسندند و بعد با کلی آمد و رفت و هدیه بردن و ناز و منت کشیدن او را ببرند؛ ولی الان چه؟ اگر بهترین روانشناسان و جامعه‌شناسان و حقوق‌دانان و مدیران فرهنگی کل تاریخ ایران جمع بشوند و طرحی تدوین کنند برای اینکه هیچ پسری به صرافت ازدواج نیفتد و اگر افتاد جرئت نکند و اگر جرئت کرد خانواده‌ش با او همراهی نکنند و اگر همراهی کردند و خانواده‌ی دختر همراهی نکنند و بالاخره اگر هم خدای نکرده سر گرفت به سرعت به جدایی برسد. بعد این طرح به بهترین وجه ممکن اجرا می‌شد، می‌شد وضعیت فعلی جامعه‌ی ایران.


خب. معنی و کارکرد ازدواج برای دختران با معنی و کارکرد آن برای پسران متفاوت است. ازدواج برای دختر یعنی حمایت عاطفی و مالی، یعنی امنیت یعنی اعتبار اجتماعی یعنی بچه یعنی مادری و... ولی ازدواج برای غالب پسران یعنی اول تامین نیاز جنسی و جسمی و البته در درجه‌ی دوم نیازهای عاطفی و... در حالی که کارکردهای قبلی ازدواج برای دختران همه درجه‌ی اول هستند البته شاید بعضی از آنها اول‌تر باشند!...


خب الان دختر می‌بیند بخواهد بنشیند تا معشوق واقع شود یا نشود عاقلانه نیست. از بین انبوه پسران تنها تعداد کمی از آنها در وضعیتی هستند که بتوانند ازدواج کنند بنابراین او به این نتیجه می‌رسد که خودش باید کاری بکند. باید از خانه بیاید بیرون و کسی را عاشق خود بکند و گرنه کلاهش پس معرکه است.


از اینجاست که او چه بسا بی‌‌آنکه خودش بداند نقش معشوقی را رها می‌کند و در جایگاه عاشقی قرار می‌گیرد والبته به سبک خودش دیگر بقیه‌‌‌ی ماجرا روشن است که من یکی از آسیب‌ها و آثار آن را ترانه‌های موسم به ترانه‌های نفرت یا ضدعاشقانه دانستم.


تبصره: همان طور که از آغاز بحث دائما یاد کرده‌ام در این یادداشت‌ها در پی تحلیل و تفسیر کنش‌های عاشقانه در زندگی بخشی از پسرها و دخترهای این روزگار بوده‌ام و نه همه. و این هم تنها تفسیر نیست شاید تفسیرهای بهتری با رویکرد و مبانی دیگری بتوان ارائه داد. که اتفاقا تفسیر دیگری هم دارم که البته مطمئن نیستم بهتر و واقع‌نماتر از تفسیر اول باشد. اگر حوصله داشتم آن را هم در یادداشت‌های بعدی عرض می‌کنم هر چند بعید می‌دانم.




[1] . صفائی، مهشید، از زیر و بم عشق (سیری در نظریه‌ها و رویکردها)، تهران: رزونه، 1390، ص 191.





کلمات کلیدی :